part 3
جولیا = نه
جونگین = چرا دخترم
جولیا= میخوام تنها باشم
رزی = پس فیلیکس هم بمونه مراقب جولیا
جولیا = عمه لازم نیست فیلیکس دوست داره با شما بیاد من میخوام تنها باشم
هیونجین = پسرم با ما میای یا میمونی
فیلیکس = من میمونم
جولیا = ولی من به مراقبت احتیاجی ندارم
جونگین = ولی ما ممکنه دیر برگردیم
جولیا = تهش که برمیگردین
لیا = باشه دخترم هر جور راحتید
رزی = ما امشب وسایلمونو جمع میکنیم و فردا راه میوفتیم تا اونموقع میتونید نظرتونو عوض کنید
هیونجین = جولی تو امشب با فیلیکس تو اتاقش بخواب
جولیا = اما ...
لیا = اما چییی.....// سوالی//
جولیا = هیچی ...... شب بخیر
فیلیکس= شب بخیر
بزرگترا = شب بخیر
جولیا و فیلیکس رفتن بالا و رو تخت دراز کشیدن ...........لیا داشت به اون حرکت فیلیکس وسط بازی فکر میکرد و تصمیم گرفت
اونو فراموش کنه و با فیلیکس عین قبل باشه جولیا بلند شد و نشست روبه روی فیلیکس منتظر موند تا نگاهش کنه .// با قیافه مظلوم//
فیلیکس گوشی گذاشت کنار و به جولیا نگاه کرد و جولیا هم رفت بغل فیلیکس و خوابیدن .
/ رزی و جونگین و لیا وهیونجین داشتن از لای در به این دوتا نگاه میکردن و بعد از اینکه بچه ها خوابیدن درو بستن و رفتن پایین /
لیا = بنظرم موقعیت خوبیه برا اینکه ..............
هیونجین = جولی عروسم بشه
جونگین = اره راست میگه
رزی = موافقم بهتر از اینه که فیلیکس بره یه دختر غریبه رو بیاره خونه و..............
لیا= میخواستم همینو بگم
هیونجین = نظرتون چیه الان راه بیوفتیم
لیا = موافقم
جونگین = نه تنها میزاریم این دوتا بچه باهم تنها باشن بلکه خودمونم خلوت میکنیم // نگاه های شیطانی //
رزی و لیا =اوهوم // چشماشون برق میزنه//
هیونجین = خوب برید وسایلاتونو بیارید بزاریم تو ماشین که بریم
بزرگترا رفتن ...
جونگین = چرا دخترم
جولیا= میخوام تنها باشم
رزی = پس فیلیکس هم بمونه مراقب جولیا
جولیا = عمه لازم نیست فیلیکس دوست داره با شما بیاد من میخوام تنها باشم
هیونجین = پسرم با ما میای یا میمونی
فیلیکس = من میمونم
جولیا = ولی من به مراقبت احتیاجی ندارم
جونگین = ولی ما ممکنه دیر برگردیم
جولیا = تهش که برمیگردین
لیا = باشه دخترم هر جور راحتید
رزی = ما امشب وسایلمونو جمع میکنیم و فردا راه میوفتیم تا اونموقع میتونید نظرتونو عوض کنید
هیونجین = جولی تو امشب با فیلیکس تو اتاقش بخواب
جولیا = اما ...
لیا = اما چییی.....// سوالی//
جولیا = هیچی ...... شب بخیر
فیلیکس= شب بخیر
بزرگترا = شب بخیر
جولیا و فیلیکس رفتن بالا و رو تخت دراز کشیدن ...........لیا داشت به اون حرکت فیلیکس وسط بازی فکر میکرد و تصمیم گرفت
اونو فراموش کنه و با فیلیکس عین قبل باشه جولیا بلند شد و نشست روبه روی فیلیکس منتظر موند تا نگاهش کنه .// با قیافه مظلوم//
فیلیکس گوشی گذاشت کنار و به جولیا نگاه کرد و جولیا هم رفت بغل فیلیکس و خوابیدن .
/ رزی و جونگین و لیا وهیونجین داشتن از لای در به این دوتا نگاه میکردن و بعد از اینکه بچه ها خوابیدن درو بستن و رفتن پایین /
لیا = بنظرم موقعیت خوبیه برا اینکه ..............
هیونجین = جولی عروسم بشه
جونگین = اره راست میگه
رزی = موافقم بهتر از اینه که فیلیکس بره یه دختر غریبه رو بیاره خونه و..............
لیا= میخواستم همینو بگم
هیونجین = نظرتون چیه الان راه بیوفتیم
لیا = موافقم
جونگین = نه تنها میزاریم این دوتا بچه باهم تنها باشن بلکه خودمونم خلوت میکنیم // نگاه های شیطانی //
رزی و لیا =اوهوم // چشماشون برق میزنه//
هیونجین = خوب برید وسایلاتونو بیارید بزاریم تو ماشین که بریم
بزرگترا رفتن ...
- ۶.۲k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط